مدیران برای رسیدن به موفقیت چه ابزارهایی در اختیار دارند و چطور می‌توانند از آن استفاده کنند؟ تفکر استراتژیک یکی از مفهوم‌های کلیدی در مدیریت است و یکی از ابزارهای مهم مدیران محسوب می‌شود. این ابزار اهمیت چشمگیری برای مدیران و رهبران سازمانی دارد. در ادامه مفهوم تفکر استراتژیک، اهمیت آن برای مدیران و کاربردهای آن در موفقیت سازمانی را بررسی کرده‌ایم.

اهمیت تفکر استراتژیک کجاست؟

هیچ مدیری در دنیای امروزی بدون تفکر استراتژیک قادر به هدایت سازمان خود نخواهد بود؛ چون واقعیت این است که اکثر مدیران امروزه باید با صرف بهینه منابع، بهترین عملکرد را به اجرا بگذارند.

همه مدیران منابعی مانند زمان، استعداد و سرمایه را به درجات مختلفی در درون سازمان‌های خود دارند؛ بنابراین، از نظر فنی، همه مدیران استراتژیست هستند، اما قضیه این است که همه مدیران استراتژیست‌های خوبی نیستند؛ بر‌ همین‌ اساس مروارید بزرگ فرصت‌ها دقیقاً در اینجا نهفته است: هر چه عمیق‌تر در کسب‌وکار غوطه‌ور شوید، مدیریت استراتژیک را بیشتر بدانید و با بینش‌های استراتژیک و نو ظاهر شوید، برای سازمان‌تان ارزشمندتر خواهید شد و این بدون تفکر استراتژیک برای یک مدیر ممکن نخواهد بود.

از طرفی تخصیص مؤثر منابع موجب سودآوری (منابع بیشتر‌سرمایه‌گذاری‌شده در فعالیت‌های صحیح) و بهره‌وری (منابع کمتر‌سرمایه‌گذاری‌شده در فعالیت‌های اشتباه) می‌شود. نتیجه این امر یک سازمان با عملکرد بهینه است که در آن تمامی سطوح مدیریتی تشویق و مجهز می‌شوند تا جهت استراتژیک خود را شکل دهند.

تفکر منطقی چیست و راه‌های تقویت آن کدام‌اند؟

مفهوم تفکر استراتژیک

این ابزار برای توسعه برنامه استراتژیک به کار گرفته می‌شود. افرادی که در تهیه برنامه استراتژیک مشارکت می‌کنند، باید برای هدایت عملیات و گرفتن تصمیم‌های تاکتیکی تا زمان رسیدن به نتیجه مدنظر آمادگی داشته باشند. این در حالی است که فقط بخش کوچکی از مدیران سازمان در بحث‌های برنامه‌ریزی استراتژیک شرکت می‌کنند.

این نوع از تفکر به‌معنای توانایی مدیران و رهبران برای تحلیل و تدوین استراتژی‌های مناسب برای رسیدن به هدف‌های سازمانی است. این نوع از تفکر به تفکری سیستماتیک و بلندمدت تبدیل می‌شود که به مدیران امکان می‌دهد چشم‌اندازها و راهبردهایی را برای پیشرفت و توسعه سازمان خود تعیین کنند.

در برخی موقعیت‌ها نیاز به مهارت تفکر استراتژیک افزایش می‌یابد؛ ازجمله، وقتی مدیرانی که عملیات را هدایت می‌کنند تعامل محدودی با رهبرانی دارند که برنامه استراتژیک را تنظیم کرده‌اند یا زمانی که برنامه استراتژیک اخیراً به‌روز‌رسانی نشده باشد و به نظر می‌رسد ارتباط چندانی با چالش‌هایی ندارد که مدیران با آن‌ها مواجه می‌شوند.

ویژگی‌های تفکر استراتژیک

برای تفکر استراتژیک یا تفکر راهبردی، به‌طور عمده، پنج ویژگی در نظر می‌گیرند که این موارد را شامل است:

نگرش سیستماتیک

در هنگام تفکر استراتژیک فرد متفکر باید یک شبکه کامل از ارزش‌ها را در ذهن خود ترسیم کند و روابط میان این اجزا را بررسی کند. اگر به‌صورت سیستماتیک و یکپارچه به موضوع نگاه نشود، ممکن است باعث کم‌توجهی به ویژگی‌های مهم و حیاتی بعضی از بخش‌های آن شود.

تمرکز بر هدف

این نوع از تفکر باعث می‌شود که هدف سازمان شناخته شود و این هدف در مرکز توجه قرار گیرد؛ درنتیجه، افراد می‌توانند تمامی انرژی خود را در جهت تحقق اهداف متمرکز کنند.

فرصت‌جویی هوشمندانه

این ویژگی به‌معنی استقبال از ایده‌های جدید است. درواقع، شناخت فرصت‌ها و استفاده از آن‌ها یک اصل بسیار مهم در تفکر استراتژیک تلقی می‌شود.

تفکر در زمان

یکی دیگر از ویژگی‌های تفکر استراتژیک تفکر در زمان است. این نوع تفکر مانند پلی زمان‌های گذشته، حال و آینده را به یکدیگر ربط می‌دهد و باعث ایجاد استراتژی میان وضع موجود و وضع مطلوب یعنی آینده می‌شود. در این تفکر لازم است تا آینده را براساس توانمندی و قابلیت‌های امروز برنامه‌ریزی کرد.

فرضیه‌سازی

تفکر راهبردی از خلاقیت و تفکر تحلیلی بهره‌مند است. این ویژگی‌ها باعث بروز خصوصیتی به‌نام فرضیه‌سازی می‌شود. فرضیه‌سازی ابتدا ازطریق یک سوال مطرح می‌شود و سپس با استفاده از آزمون فرضیه پاسخ آن سنجیده می‌شود.

تفاوت میان تفکر استراتژیک و برنامه‌ریزی استراتژیک

تفکر و برنامه‌ریزی استراتژیک نقش‌های مکمل یکدیگرند. در این تعریف تفکر استراتژیک ایده را خلق می‌کند و برنامه‌ریزی استراتژیک با بهره گیری از ابزار مناسب آن را ایجاد و توسعه می‌دهد.

هنری مینتزبرگ دو گروه متفکران و برنامه ریزان را جدا از یکدیگر تلقی می‌کند. در تعریف او جمع‌آوری اطلاعات، پیاده‌سازی نقشه‌ها را جزو مسئولیت‌های برنامه‌ریزی استراتژیک و خلق ایده و طرح‌ریزی را جزو نقش‌های تفکر استراتژیک می‌داند.

 تصویر کلی و بزرگ از کسب‌وکار توسط تفکر استراتژیک شکل می‌گیرد و برنامه‌ریزی استراتژیک جزئیات و طرح‌های دقیق در جهت پیاده‌سازی را شکل می‌دهد. به‌عبارتی دیگر، تفکر استراتژیک هدف و جهت سازمان را تعیین می‌کند و برنامه‌ریزی استراتژیک سازمان را به‌سمت هدف مشخص‌شده پیش می‌برد.

این ابزار با بهره‌گیری از عوامل موثر یک نمای یکپارچه از کسب و کار را در ذهن افراد شکل می‌دهد و درنتیجه، بستری برای ایجاد پاسخ‌های خلاقانه را ایجاد می‌کند. برنامه‌ریزی استراتژیک با بهره‌گیری از شیوه‌های تحلیلی هدف‌ها را به برنامه تبدیل می‌کند و حرکت‌های لازم برای پیش‌برد استراتژی را طرح ریزی می‌کند. می‌توان گفت برنامه‌ریزی استراتژیک ابزاری در جهت پیاده‌سازی طرح حاصل از تفکر استراتژیک است.

اهمیت تفکر استراتژیک برای مدیران

تفکر استراتژیک برای مدیران اهمیت زیادی دارد؛ زیرا به آنان کمک می‌کند تا از تغییرات محیطی، رقابت‌های بازار و فرصت‌ها و تهدیدهای جدید آگاه شوند و با استراتژی‌های مناسب برای مقابله با آنان روبه‌رو شوند. این نوع از تفکر همچنین به مدیران کمک می‌کند تا هدف‌های سازمانی خود را به‌صورت مؤثرتری تعیین و راهبردهایی را برای رسیدن به این اهداف ارائه کنند.

این ابزار مدیر را قادر می‌کند عوامل مؤثر بر تحقق اهداف و دلیل این تأثیر را درک کند؛ همچنین درک کند که چگونه این عوامل برای مشتری ارزش می‌آفریند؟ این بصیرت در مقایسه با عوامل تأثیرگذار در خلق ارزش، قدرت تشخیص ایجاد می‌کند. بدون این تشخیص، صرف منابع مادی و غیرمادی سازمان برای دست‌یابی به موفقیت، بی‌حاصل خواهد بود.

کنای چیاومی در کتاب تفکر یک استراتژیست این‌طور اظهار می‌کند: «اگر موضوع‌های اساسی را تشخیص ندهید، هر قدر هم به خود و کارمندان‌تان فشار روحی و فیزیکی وارد کنید، سرانجام، نتیجه‌ای به‌جز سردرگمی و شکست حاصل نخواهد شد.»

ویژگی‌های مدیران دارای تفکر استراتژیک

این ابزار به برخی از ویژگی‌ها و مهارت‌ها مرتبط است که افراد با آن‌ها می‌توانند به‌صورت سیستماتیک و با دیدگاهی بلندمدت مسائل را تحلیل و راهبردهای مناسب را تدوین کنند.

۱. توانایی تحلیلی: افرادی که تفکر استراتژیک دارند توانایی تحلیلی بالایی هم دارند. آنان قادرند به‌طور دقیق و کامل مسائل را تجزیه‌وتحلیل کنند و عوامل مختلف مؤثر بر آن‌ها را در نظر بگیرند.

۲. دیدگاه سیستماتیک: این افراد دیدگاهی سیستماتیک و جامع به مسائل دارند. آنان می‌توانند ارتباطات میان عوامل مختلف را در نظر بگیرند و به‌صورت جامع به مسائل نگاه کنند.

۳. پیش‌بینی: افراد دارای تفکر استراتژیک توانایی پیش‌بینی و تحلیل روند‌های آینده را دارند. آنان می‌توانند ریسک‌ها و فرصت‌های آتی را ارزیابی و راهبردهایی را برای مدیریت آن‌ها ارائه کنند.

۴. خلاقیت: تفکراستراتژیک نیازمند خلاقیت و نوآوری است. افراد دارای این نوع تفکر قادرند به دیدگاه‌ها و راهبردهای خلاقانه و نوآورانه دست یابند.

ویژگی مدیران دارای تفکر استراتژیک

۵. انعطاف‌پذیری: تفکر استراتژیک به انعطاف‌پذیری نیز نیازمند است. این افراد قادرند با تغییرات و تحولات محیطی سریع و پویا سازگار شوند و استراتژی‌های خود را متناسب با شرایط جدید تغییر دهند.

۶. مهارت‌های ارتباطی: افراد با تفکر استراتژیک باید مهارت‌های ارتباطی بالا داشته باشند. آنان باید قادر باشند ایده‌ها و راهبردهای خود را به دیگران ارائه کنند و توانایی همکاری و هماهنگی با اعضای تیم و دیگر سطوح سازمانی را داشته باشند.

۷. توانایی تصمیم‌گیری: افراد با تفکر استراتژیک باید دارای توانایی تصمیم‌گیری قاطع و مؤثر باشند. آنان باید توانایی ارزیابی گزینه‌های مختلف و انتخاب راهبردهای مناسب را داشته باشند.

درنتیجه، افرادی که تفکر استراتژیک دارند برخی از ویژگی‌ها و مهارت‌های بسیار مهمی دارند که آنان را قادر می‌کند تا به‌صورت مؤثر و با دیدگاهی بلندمدت مسائل را تحلیل و راهبردهای مناسب را تدوین کنند.

آیا فقط مدیران ارشد به تفکر استراتژیک نیاز دارند؟

تفکر استراتژیک به‌طور کلی مختص مدیران ارشد نیست؛ درواقع، به تمامی سطوح مدیریتی اهمیت دارد. مدیران ارشد مسئول تعیین جهت‌گیری و استراتژی‌های کلی سازمان هستند. تفکر استراتژیک به آنان کمک می‌کند تا با تغییرات سریع در محیط کسب‌وکار، رقبا، فرصت‌ها و تهدیدها آگاه شوند و استراتژی‌های مناسب برای سازمان تدوین کنند. مدیران سطوح پایین‌تر سازمانی، با وجود نداشتن قدرت تعیین استراتژی‌های کلی، با اجرای استراتژی‌های تعیین‌شده سازمانی مواجه هستند. تفکر استراتژیک به آنان کمک می‌کند تا با درک عمیق‌تری از اهداف و استراتژی‌های سازمان، بتوانند بهترین تصمیم‌ها را در سطح عملیاتی بگیرند.

تفکر استراتژیک نقش مهمی برای همه سطوح مدیریتی سازمان دارد و نه‌تنها به مدیران ارشد، به تمامی مدیران کمک می‌کند تا سازمان را به موفقیت و رشد هدایت کنند.

نقش تفکر استراتژیک در موفقیت سازمانی

استفاده از تفکر استراتژیک به سازمان‌ها امکان می‌دهد تا برنامه‌ها و راهبردهایی را برای رشد و توسعه خود تعیین کنند. این نوع از تفکر همچنین به سازمان‌ها کمک می‌کند تا با تغییرات سریع در بازار و فناوری از رقبا پیشی بگیرند و به‌عنوان یک مرجع برتر در صنعت شناخته شوند. به‌طور کلی، تفکر استراتژیک به سازمان‌ها کمک می‌کند تا در مسیر موفقیت و پیشرفت پایدار قرار بگیرند. سازمان‌هایی که تفکر استراتژیک بالاتری دارند، می‌توانند در خلق و اجرای نوآوری استراتژیکی که باعث موفقیت سازمان می‌شود بهتر عمل کنند.

مدیران باید قادر باشند تفکرشان را از سطح تاکتیکی عملیات روزمره به سطح بالاتری ارتقا دهند. در این سطح بالاتر است که می‌توانند دیدگاه‌شان را طوری گسترش دهند که بتوانند نحوه جورشدن عناصر محوری کسب‌وکارشان با یکدیگر را درک کنند و ارزش بالاتری را برای مشتریان به ارمغان آورند.

معرفی کتاب

تفکر استراتژیک اثری از دانشکده کسب‌وکار هاروارد و دیوید کالیس است که با ترجمهٔ مسعود سلطانی در انتشارات آریانا قلم به چاپ رسیده است. این کتاب الگوها و روندها، استراتژی، هدف‌گذاری و اولویت‌بندی (راه‌حل‌های حرفه‌ای برای چالش‌های روزانه) را در بر دارد.

این کتاب به شما کمک می‌کند این مهارت‌های ضروری را بیاموزید و در آن خبره شوید. ابتدا با کشف نحوه شناخت محیط کسب‌وکاری که در آن فعالیت می‌کنید و تصریح اهدافی که باید به آن دست بیابید آغاز می‌کنید. با این کار زمینه تصمیم‌گیری استراتژیک فراهم می‌شود. سپس یاد می‌گیرید چگونه پنج مهارت مهم تفکر استراتژیک را به کار بگیرید؛ تعیین روابط، الگوها و روندها در محیط کسب‌وکار، تفکر خلاق، تحلیل اطلاعات، اولویت‌بندی کارها و انتخاب اقدام‌ها.

کتاب تفکر استراتژیک

بخشی از کتاب تفکر استراتژیک

توجه کنید که ایده‌ها و انتخاب‌های شما چه تأثیری روی افراد پیرامون شما در سازمان (مدیر ارشد، مدیران سایر واحدها و تیم‌ها و زیردستان) دارند. تمام این افراد ذی‌نفعان درونی تصمیم‌های مهمی هستند که شما می‌گیرید. برخی در نتایج تصمیم‌های شما منافعی دارند. برخی از نتایج کار شما به‌شدت متأثر می‌شوند. گروهی نیز برنامه‌های شما را تحریم می‌کنند یا حتی به صورت علنی با آن مخالفت می‌کنند. به‌هرحال شما برای اجرای تصمیم‌های‌تان به حمایت آن‌ها نیاز دارید.

برای تحلیل انتظارهای ذی‌نفعان داخلی این موارد را انجام بدهید:

ذی‌نفعان خود و انتظارهای ایشان را شناسایی کنید. وقتی می‌خواهید کاری بکنید یا تصمیمی بگیرید، همه افرادی را که از آن متأثر می‌شوند یا منافعی در تصمیم‌های شما دارند فهرست کنید. به فرایندی که از تصمیم شما متأثر می‌شود، فکر کنید. از خود بپرسید، «چه کسانی در این فرایند درگیر هستند؟ نقش و مسئولیت‌های آنان چیست؟ ماهیت روابط آنان چگونه است؟ چه اهدافی را دنبال می‌کنند؟»

از ذی‌نفعان اطلاعات جمع کنید. ایده‌های خود را برای ذی‌نفعانی که شناسایی کرده‌اید طرح کنید و از آنان بخواهید ایده‌ها و نظرات‌شان را با شما در میان بگذارند. درباره ایده‌های‌تان از آنان پرسش کنید؛ برای مثال، بپرسید «چه مشکلاتی را در پیش رو می‌بینند؟ چه ایده‌هایی برای بهبود طرح دارند؟ چه انتظارهایی از این ایده دارند؟ چه موانعی بر سر راه این ایده می‌بینند؟»

نتیجه‌گیری

تفکر استراتژیک، به‌عنوان یکی از ابزارهای برجسته مدیریت، اهمیت بسیاری برای مدیران دارد. این نوع از تفکر به آن‌ها امکان می‌دهد تا با چالش‌ها و فرصت‌های موجود در محیط کسب‌وکار به‌بهترین شکل ممکن برخورد کنند و به موفقیت سازمانی دست یابند.

برنامه‌ریزی و مدیریت استراتژیک استراتژی‌های لازم برای رسیدن به اهدافی را تعیین می‌کنند که در راستای مأموریت سازمان اهمیت دارند، ولی در اجرای این استراتژی‌ها وجود تفکر استراتژیک ضروری است. بدون تفکر استراتژیک، تغییر ساختار، تغییر فرهنگ، حذف مقاومت کارکنان، تخصیص بهینه منابع، حل تعارضات و انگیزش کارکنان، به‌درستی انجام نخواهد شد.

درحقیقت، لازمه تفکر استراتژیک برخورداری از توانایی لازم برای تحلیل کلی سازمان و صنعت است و یکی از روش‌های توسعه تفکر استراتژیک، به‌کارگیری مدیران توانمندی است که روی چشم‌اندازهای مختلف سازمان فکر می‌کنند.