آیا تابهحال با افرادی برخورد کردهاید که بهطور شهودی همهچیز را از یک منظره ۱۰۰ فرسخی ببینند؟ آنان، بهجای غرقشدن در جزئیات، به تصویر کلی نگاه میکنند و در ارزیابی مشکلات قبل از اقدام خوب هستند. چنین افرادی احتمالاً «متفکران سیستمی» خوبی هستند. یک رویکرد تفکر سیستمی بهمعنای تشخیص این است که مجموع یک چیز مهمتر از اجزای آن است، یعنی همه اجزای یک سازمان به هم متصل میشوند، با هم تعامل میکنند و در نتایج نقش دارند. اگر شما هم مانند باقی ما هستید، برای پاسخ به این پرسش که تفکر سیستمی چیست و عناصر کلیدی، مثالها و ایدههایی درباره اینکه چگونه میتوانید از تفکر سطح سیستمی در مسیر آموزشی یا شغلی خود استفاده کنید ادامه مطلب را بخوانید.
تفکر سیستمی چیست و چه تفاوتهایی با دیگر شیوهها دارد؟
تفکر سیستمی یک رویکرد تحلیلی جامع برای درک چگونگی تعامل عناصر مختلف در یک سیستم یا ساختار است. تفکر سیستمی که معمولاً برای اهداف تحقیق و توسعه در مطالعات تجاری، علمی، منابع انسانی، پزشکی، اقتصادی و زیست محیطی استفاده می شود رویکردی جامع است که به زمینهسازی اطلاعات کمک می کند. برخلاف روشهای تحلیل همیشگی که معمولاً اجزای مختلف یک سیستم را برای یافتن راهحلها جدا میکنند، تفکر سیستمی مطالعه همه اجزا و تأثیر آنها بر یکدیگر با هم را شامل است.
بهبیان دیگر، طبق مطالعات Study.com، «تفکر سیستمی بر این ایده استوار است که همه فرایندهای کلیدی در یک سازمان بههممرتبط هستند» و آنان با هم برای رسیدن به یک هدف مشترک کار میکنند. آیا تابهحال بهاین صورت فکر میکردید؟ اگر چنین است، احتمالاً مفاهیم سیستم در DNA شما وجود دارد.
کسبوکارها و سازمانهای بزرگ معمولاً از ابزارها و روشهای تفکر سیستمی برای یافتن راهحلی برای مشکلات پیچیده طولانیمدت استفاده میکنند. این رویکرد در حل چالشهایی که بهرغم تلاش برای شناسایی الگوهای علتومعلولی حلنشده باقی میمانند مفید است.
براساس این رویکرد میانرشتهای، همه سیستمها بخشهای وابستهبههم را در بر میگیرند که با محیط، زمان، مکان و دیگر عوامل تغییر میکنند. هدف از رویکرد تفکر سیستمی شناسایی همافزایی میان این بخشها و تجویز رفتار صحیح این عناصر مختلف است.
دلیل اهمیت تفکر سیستمی چیست
تفکر سیستمی بهاین دلیل مهم است که به محققان اجازه میدهد تا بخشهایی از یک سیستم را در نسبت با کل سیستم تشخیص دهند. این امر معمولاً بهعنوان القا شناخته میشود.
تفکر سیستمی همچنین میتواند به محققان کمک کند تا کل سیستم و درنتیجه، بخشهای تشکیلدهنده آن سیستم را درک کنند. این امر بهعنوان استنتاج شناخته میشود. استفاده از رویکرد استقرایی یا رویکرد قیاسی به سبک یادگیری محقق بستگی دارد.
تفکر سیستمی با گسترش تفکر و کمک به محققان در بیان مسائل بهروش های جدید و متفاوت به گسترش دامنه گزینههای موجود برای حل یک مشکل کمک میکند.
این رویکرد میتواند بسیار سودمند باشد؛ زیرا تفکر سیستمی را هنگام برخورد با مشکلات دشواری که به راهحل نیاز دارند بسیار مؤثر میکند.
تفکر سیستمی هنگام برخورد با مسائل پیچیده بسیار سودمند است؛ زیرا به بخشهایی از سیستم اجازه میدهد تا براساس عملکردشان طبقهبندی شوند.
چرا بسیاری از ما تفکر سیستمی نداریم؟
برخی موانع به این میانجامد که نتوانیم تفکر سیستمی داشته باشیم. تفکر سیستمی تفکری کلنگر است، درحالیکه تکیه صرف بر جزءنگری امکان فهم الگوهای حاکم بر پدیده و سیستم را از میان میبرد.
تمرکز روی وقایع (بهخصوص وقایع ناگهانی) به این میانجامد که انسان الگوی تغییرات درازمدت را که در پشت وقایع نهفته است درک نکند؛ از این رو، منفینگری و سرزنش شرایط محیطی تشدید میشود و انسان خیال میکند چیزی در بیرون از سیستم بروز مشکلات را رقم زده، درحالیکه تمامی اسباب و علل مسائل در درون سیستم نهفته است.
دام دیگر در این زمینه تفکر دوگانه است که در آن، انسان با نوعی تحلیل سطحی به نگرش «صفر و یک» گرفتار میشود. این نگرش براساس پیشفرضها و تصورات قبلی است که ذهن را در قالبهای بسته نگه میدارد. این شرایط مستعد آن است که ذهن انسان به مسیر اشتباه رهنمون شود و به علائم، بیش از علل یا بهجای آن توجه کند و به همبستگی ظاهری متغیرها استناد کند، درحالیکه میان آنها هیچگونه ارتباط علتومعلولی وجود ندارد.
مزایای تفکر سیستمی چیست
تفکر سیستمی مزایای زیادی بر اشکال سنتی تحقیق و تحلیل دارد. مزیتهای تفکر سیستمی از این قرار است:
- کمک به شناسایی پیوستگی: تفکر سیستمی، بهجای مطالعه انحصاری عناصر بهصورت جداگانه، نحوه تعامل این عناصر با یکدیگر و نتیجه را نیز مطالعه می کند.
- محدودنبودن به یک فرضیه: اکثر فرایندهای تحقیق و تحلیلی با یک فرضیه پایه شروع میشوند و سعی میکنند علت و آثار مشکلات را شناسایی کنند. تفکر سیستمی به چنین شرایطی محدود نمیشود و تشخیص میدهد که یک راهحل یا دلیل ساده همیشه پاسخگو نیست.
- بهبود کل سیستم: بهجای بهبود عملکرد یا کارایی یک قسمت از سیستم و دستنخوردهماندن باقی ساختارها، تفکر سیستمی به بهبود و ارتقای سیستم بهطور کامل کمک میکند. این امر بهاین دلیل امکانپذیر است که تفکر سیستمی به مطالعه ارتباط متقابل عناصر و نه رفتار آنها بهصورت مجزا میپردازد.
- آزادی بیشتری برای آزمایش: روشها و فرایندهای تحقیق معمولاً ساختارهای گامبهگام سفتوسختی دارند که فضای کمی برای بداههسازی فراهم میکند. تفکر سیستمی نقاط ورودی و مداخلات متعددی دارد که ممکن است از روشهای تحقیق مرسوم استفاده نکنند؛ بنابراین انعطافپذیری بیشتری ارائه میکنند.
- درنظرگرفتن بازخورد: بازخورد بخشی ضروری از ابزارها و رویکردهای تفکر سیستمی است. با ترکیب بازخورد در هر مرحله، تفکر سیستمی به کاهش اتلاف منابع، محدودکردن حاشیه خطا و بهبود کارایی کمک میکند.
- پشتیبانی از سیستمهای مختلف: رویکرد اساسی بهگونهای است که میتوانید آن را در هر فرایند، صنعت یا دامنهای اعمال کنید. میتوانید از فلسفه و ابزار تفکر سیستمی در سطح شرکت، بخش، تیم یا فردی استفاده کنید.
تفکر سیستمی چه معایبی دارد؟
تا اینجا ما فقط از مزایا و خوبیهای تفکر سیستمی صحبت کردیم، اما این نوع تفکر مانند هر اصل دیگری معایبی نیز دارد که ما به چند مورد از آنها اشاره میکنیم:
این نوع دیدگاه ممکن است باعث شود که کسی اشتباههای خودش را نپذیرد و مدام به دنبال مقصر باشد؛ حتی تصور کند شخصی از اعضای سازمان در حال دشمنی با او است و این طرز فکر به این میانجامد که هیچگاه حقیقت روشن نشود.
عیب دیگر تفکر سیستمی این است که ما به همهچیز نگاه علتومعلولی پیدا میکنیم، درصورتیکه گاهی دو اتفاق همزمان رخ میدهند، اما هیچیک از آنها دلیل بر رویداد دیگری نیست.
برخی از تغییرات بسیار آرام و در بلندمدت اتفاق میافتند، اما تفکر سیستمی برای این نوع از تغییرات نظر و ایدهای ندارد و همچنین اگر بحرانی پیش آید، با تفکر سیستمی نمیتوان آن را حل کرد.
هر بخش از سیستم در یک زمان خاص وضعیتی مشخص دارد که این وضعیت در اثر گذر زمان و یکسری از رویدادها به وجود آمده است؛ مثلاً برای داشتن انسانهای فرهیخته باید ابتدا شیو تربیتی و آموزشی ما دچار تغییر شود تا در آینده بتوانیم خروجی بهتری داشته باشیم، در غیر این صورت، جایگزینکردن آدمها به شرایط کمک نمیکند؛ تغییر ساختار خروجی را نیز تغییر میدهد.
ویژگیهای متفکران سیستمی
تفکر سیستمی ممکن است فرمولی به نظر برسد، اما درواقع کاملاً برعکس است. متفکران سیستم های مؤثر بهجای کارکردن با فرمول خطی و قابلپیشبینی، معمولاً ذهنی باز دارند. مارتیک میگوید کسانی که از دیدگاه تفکر سیستمی عمل میکنند:
- کنجکاو هستند
- علل ریشه ای را پیدا میکنند
- ذهن باز دارند
- شنوندگان خوبی هستند
اگر مدیرانی دارید که عقیده دارند «من همهچیز را می دانم»، این هرگز جواب نمیدهد. مردم، بهدلیل ناامیدی از فردی که فرایند تفکر سیستمی را ایجاد میکند، سعی میکنند آن فرایند را از میان ببرند.
مطالعه فعال و پویا چیست و چگونه فعال مطالعه کنیم؟
با نمونهای از تفکر سیستمی آشنا شوید
برای فهم بهتری اینکه تفکر سیستمی چیست بیایید به یک نمونه مراجعه کنیم:
مارتیک شاگردانش را به نمونهای واقعی از بورنئو در دهه ۱۹۵۰ ارجاع میدهد. مردم از شیوع مالاریا رنج میبردند؛ بنابراین به سازمان بهداشت جهانی (WHO) مراجعه کردند. تصمیم به سمپاشی برای کنترل شیوع مالاریا گرفته شد. این کار حشرات ناقل مالاریا را از بین برد، اما زنبورهایی را هم از بین برد که جمعیت کرمها را کنترل میکردند. کرمها پشت بامهای کاهگلی را خوردند که بسیاری از سقفهای منازل فرو ریختند.
همچنین حشرات دیگری که غذای مارمولکهای محلی و غذای گربههای محلی بودند آفتکشها را خوردند. درنهایت گربهها بر اثر مسمومیت با آفتکشها مردند که این امر به انفجار جمعیت موشها انجامید. در پایان، یک آلودگی با آلودگی دیگری معامله شد.
مارتیک می گوید: «فکرکردن به یک چیز که مشکل را حل میکند؛ مشکلات متعددی را در مسیر ایجاد میکند. تفکر سیستمی قبل از تصمیمگیری اثرات موجی احتمالی یک ایده را در نظر میگیرد.»